نتایج جستجو برای عبارت :

خوابام

من همیشه خوابام تعبیر میشن 
چون انرژی خیلی زیادی دارم 
بهتره بگم خوابام تعبیر نمیشن ، توی همه زمینه ها انرژی یه چیزو
خیلی فعال میکنم. با همه تلپاتی دارم ، 
حس ششمم قویه یا وقتی اتفاقی برای کسی میوفته میفهمم
چیزی که کسی بهش فکر میکنه رو هم در اکثر مواقع تا حدی متوجه میشم 
ذهن نمیخونما :|
اره خلاصه ، چند وقتیه حس میکنم رفتنی شدم :|
هم خودم خواب میبینم هم چنتا از دوستام
یکی از همون دوستامم خواباش بدجور تعبیر میشه تا خواب مرگ کسیو میبینه 
یا طرف می
خوابام هر چی باشن دوسشون داشتم. ترسناک بودن دوسشون داشتم برام الهام میشدن برای نوشته های ترسناکم. هر چی بودن دوسشون داشتم. رویایی , غم انگیز و...
 ولی این خوابای این روزامو اصلا نمیتونم تحمل کنم. تنها حسی که بهم تحمیل میشه ازشون محدودیت هست و محدودیت.
تکرارین. حداقل هر کدوم از این خوابامو سه بار دیدم در زمان مختلف. منظورم قدمتشونه حداقل میتونم بگم یکی از خوابام اولین باری که دیدم پنج سال پیش بود. نمیدونم چرا باز دارن برام تکرار میشن فقط میدونم
تو خواب های اخیرم مکان هایی رو میبینم که هیچ وقت ندیدم. وارد خونه هایی میشم که تا حالا ندیدم. آدم های دور هم زیادن تو خوابام. مثلا خواب دیدم دبیرِ دوستم داییِ سال پایینیمونه :| و کلی چیزای عجیب.
دیشب خواب دیدم میریم گردش. جاهایی که تو خوابای قبل دیده بودم و من با دهن باز از شگفتی میگم خدااای من. من اینا رو تو خواب دیده بودمممم.
فک کن! تو خوابم خواب دیده بودم :)
دیدم یه مدته از خوابام ننوشتم همتون خمار شدین گفتم بیام براتون بگم...دیشب یه خواب خنده دار میدیدم البته شاید برای شما خنده دار نباشه
خواب میدیدم ترم اخر دانشگاهیم (من و رفیق هم خونه بودیم و دماغ عملی تو کوچه پشتیمون خونه داشت و ترم اخر تنها بود و هم خونش درسش تموم شده بود و خیلی خوشحال بود که 6 ماه تنها خونه داره)رفیق که همیشه عاشق خوابگاه بود اصرار میکنه که ترم اخر خونه رو تحویل بدیم و بریم خوابگاه...منم که همیشه از خوابگاه متنفر بودم ولی گولش ر
نمیدونم چند شنبه‌ست و خونه ام و دارم "محتاج" اِبی رو گوش میدم.
این چند روز خوابِ درست و حسابی نداشتم. زیاد خوابیدم، ولی خوابای پریشون و آزاردهنده. اولین باری که خوابیدم، هی بیدار می شدم و نمیدونستم کجام و چه خبره. و وقتی بیدار شدم فهمیدم کجام، ولی نمیدونستم چه خبره و چی به چیه. هنوز که هنوزه هم خوابام نامیزونن و اذیت کننده. 
روزایِ آخرِ ناکجایِ عزیز، سعی میکردم همه چیو تو حافظم ثبت کنم و تصویرا رو تو ذهنم نگه دارم. که الان همین خاطراتِ زنده ی رو
الوهیمی میگه تو دیگه قیمت نده
میگم جدیدا خوب شدم که، مدل خیریه قیمت نمیدم دیگه
میگه حالا هم که قیمت رو بهتر کردی، اینقدر امتیاز میدی که پدر بچه ها در میاد اجرا کنن
یه ده دقیقه ای صحبت کردیم
آخرش گفت بحث اینه که مردم از تو سو استفاده میکنن
این یه قلمو راست میگفت
خودمم احساس میکنم یه وقتایی، یه کسایی، اصلا از عمد نمیرن سراغ الوهیمی و میان سراغ من چون میدونن من خیلی کوتاه میام
اخلاق خوبی بود، دوستش داشتم
ظاهرا باید کنارش بذارم...
******************************
واقعا تو خوابم موندم. تا حالا هیچوقت اینقدر نمیخوابیدم و اینقد ظهرا خوابم نمیگرفت. درسته باید تا قبل از سربازی قشنگ استراحت کنم، ولی با این وضعیت تو خدمت میمیرم به خاطرِ خواب.
این مدت همش زمانِ خوابم بد بوده. روزایی هم که صب به موقع و نسبتاً زود بیدار شدم، ظهرش قدّ یه ثریا قاسمی خوابم گرفته و گرفتم خوابیدم و باز شبش دیر خوابم برده و دوباره تایمِ خوابم واسه چند روز به هم ریخته. 
موندم چیکار کنم با این خوابِ اسطوره ای. واقعاً تو طول زندگی هیچوقت
سال جدید میلادی هم اومد
امشب به خودم گفتم یادته نشستی و اهدافتو تا سال 2025 چیدی؟
یه سال گذشت چقدر برای رسیدن بهشون تلاش کردی؟
و بعد با حالت کاملا سر افکنده به خودم گفتم ببخشید ولی اونجوری که باید نبود
نشستم اهدافمو به اهداف کوتاه تری تقسیم کردم
میخوام سال دیگه این موقع کجا باشم و چه کارهایی انجام داده باشم؟
اول از همه میخوام کنکور رو با موفقیت پشت سر بذارم
میخوام تعداد قابل توجهی کتاب غیر درسی بخونم
میخوام استارت یادگیری یه زبان دیگه رو بزنم
+چه مرگته نصفه شبی هی زر زر میخندی؟؟؟یه ماهی تو آکواریم اینقدر باحاله ده دقیقه ست رو ویبره ای؟؟
_فاکینگ مایند:/چند بار گفتم نذار من بی خوابی بکشم؟؟چند بار گفتم اون ریتم کوفتی شبانه رو درست کن من شبا بکپم ؟؟؟ خیالت راحت شد ؟؟ باز بساط افکار گل واژه ات رو شب ها بریز وسط نذار کله ی مرگمو بزارم.....
بی خوابی شبانه...افکار آدم خوار...خواب تا لنگ ظهر...کرم گوش ...آن هم با آهنگ های متال.....من حالم بدهههههه:)))))))
وقتی بی خوابی بکشم یا خوابم راحت نباشه خیلی وقیح
تقریباً یک هفته از بیست دی ماه می گذره و من هر روز چند بار به کانون دختران زنگ زدم اما جواب ندادن. انقدر هم بیی حآل هستم که نمی رم یه سر بزنم. اما مسئله اینجاست که اون روز آزمون بود! حوزش تغییر کرده بود! :| .
موندم چطور برای خانواده توضیح بدم؟!.
+ دیشب با "س" حرف زدم. خیلی حرف زدم به اندازۀ چندین ماه دوری و ندیدن حرف زدم. (من عاشق حرف زدنم از هر دری چرت و چرت گفتن. انگار تخلیه می شم.) از خوابام، وضعیته محلمون و آمار کتابخونه ها و بی پولیم و دلتنگیم. از همه
این چند روز استرس ما تو اوج بود و امروز تو همون اوج خدافزی کرد و رفت. البته من هنوزم نگرانم چون همه چیز قطعی نیست. بذارید کامل تعریف کنم، هر چی می خوام خلاصه بگم دلم نمیاد... همون خونه ای که بهتون گفتم براش خواب دیدم رو چند روز پیش قیدشو زده بودیم، دلیلشم اعلام فروش خونه بغلیش بود، همون همسایه خواهرمه که ما بیشتر روزها خونشون بساط می کنیم. یجورایی انگار این جو فروش و خریدها باعث شده بود اونهام به ولوله بیفتند که خونه رو به ما بفروشند و یه خونه دو
من فکر می‌کنم کنکور و کرونا همونطور که املاشون بهم شباهت داره عملکردشونم شبیه همه. با این تفاوت که کرونا به ریه حمله می‌کنه و کنکور به روح. منتهی ماها (جمیع کنکوریون) نمی‌تونیم از روحمون سی تی اسکن بگیریم ببینیم این ویروس نفرت‌انگیز تا کجای روحمونو خورده. ولی اگه فقط ویروس بود شاید می‌شد یه کاریش کرد. ولی متاسفانه فقط اون نیست. یه سری عوارض جانبی داره تحت عنوان فامیل که وقتی با موجود کنکوری رو به رو می‌شن شروع می‌کنن به پرسیدن سوالایی که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها